جمعه خوب
دیروز(۲۴/۱۰ )صبح زود رضا از خواب بیدار شد و از بودن بابا داوود خیلی خوشحال شد بعد از کلی بازی کردن و صبحانه خوردن رفتیم بیرون موقع برگشت رضا توحیاط با بابا داوود کلی بازی کردن و خسته اومدن بالا .نهارکه خوردیم بعداز کمی استراحت رفتیم نمایشگاه واز شانس رضا اونجا یه ماشین آتش نشانی بود که بازم از شانس خوب رضا آقای آتش نشان اومد و براش چراغهای ماشین رو روشن کرد وخلاصه بعداز کلی دویدن تو محوطه نمایشگاه اومدیم خونه و رضا بعد ازخوردن شام به اتاقش رفت و با ۳بارخوندن کتاب گربه من نازنازیه بالاخره به خواب رفت الانم طبق معمول اومده و داره مطالب روی مانیتور رو میخونه صداشو ظبط کردم خیلی بامزه میخونه .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی