چهارشنبه سوری ازنوعی دیگر
امروز صبح بردمت خانه فرهنگ آریا امروز کلاس ورزش بود توهم کوله پشتیت رو برداشتی و باهم رفتیم اونجا اولش خیلی خوشحال بودی ولی نمیدونم چرا امروز زود خسته شدی و گفتی بریم .فکر کنم از هیاهو وجیغ وداد بچه ها زیاد خوشت نیومد خلاصه زود برگشتیم خونه .
عصر مامان کلوین همسایه طبقه پائین گفت امشب ما یه جشنی داریم مثل چهارشنبه سوری البته فقط برا بچه هاست اگر رضا دوست داره بیارش توحیاط با بچه های دیگه بازی کنه .
توهم از خدا خواسته زود آماده شدی و رفتیم پائین تا ساعت حدود ۸ ونیم توحیاط با بچه هابازی میکردی البته تمام مدت حواست به ماشینمون بود تا کسی میرفت تو پارکینگ تو هم دنبالش میرفتی و میگفتی به ماشین ما دست نزنی ؟
قربونت برم فکر میکنی الگانس داریم اینقدر مراقبشی .
خلاصه تو جشن ارامنه هم شرکت کردی و کیک و تنقلات خوردی و بعد هم با زور و ناراحتی اومدی بالا. البته بالا هم اومدی همش از پشت پنجره داشتی بچه ها رو نگاه میکردی .
راستی از رو آتیش هم پریدی وکلی هم کیف کردی.